loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 359 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (2)

خدایی که در همین نزدیکی هاست

مرد به آرامی سرش را به دیوار خنک اتاق تکیه داد.صدای شر شر آب نهر مثل یک لالایی از پنجره ی بالای سرش به گوش می رسید .قبل از رسیدن نامه ی زری همسرش شنیدن این صدا و قرار گرفتن در این محیط دنج بهترین آرامش ها را نصیبش می کرد اما حالا دیگر از این آرامش خبری نبود .


در نظرش عجیب و شاید مسخره می آمد که همه ی این آشوب ها به خاطر آن  تکه کاغذ بود و آن وقت او نامه را حتی یک لحظه هم از خودش دور نمی کرد حتی حالا که در این محل دنج تن خسته اش را بدست خاطرات سپرده بود .

با یاد نامه دست روی سینه اش گذاشت و با دو انگشت سبابه و شست نامه را از درون جیبش خارج کرد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 138
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 357
  • بازدید ماه : 151
  • بازدید سال : 30,976
  • بازدید کلی : 324,922
  • کدهای اختصاصی