loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 391 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

 “زندگی درخت”

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود ،پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .

پسر اول:درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده .

پسر دوم:درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن .

پسر سوم:درختی پر از شکوفه های زیبا،باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیدم .

پسر چهارم:درخت بالغی بود پربار از میوه ها ، پر از زندگی و زایش .

مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!
اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین
در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند . . .

امیرحسین بازدید : 222 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (0)

مراقب چیزی که میگویید باشید

هنگامی که جوان بودم زندگی خانوادگی وحشتناکی داشتم. تنها به این دلیل به مدرسه میرفتم که بتوانم چند ساعتی از خانه دور باشم و خودم را میان بچه های دیگر گم کنم. عادت کرده بودم مثل یک سایه، بی سر و صدا به مدرسه بیایم و به همان شکل به خانه برگردم. هیچ کس توجهی به من نداشت و من نیز با کسی کاری نداشتم. ترجیح میدادم هیچ توجهی را به خود جلب نکنم زیرا باور داشتم همه از من بدشان میآید. گرچه در خلوت خود تمنای دیده شدن و توجه را داشتم.


 

امیرحسین بازدید : 199 شنبه 02 دی 1391 نظرات (0)

دانشمندى در بیابان به چوپانى رسید، به او گفت : چرا به جاى تحصیل دانش ، چوپانى مى كنى .
چوپان درپاسخ گفت : آن چه خلاصه دانش ها ی مفید است یاد گرفته ام .
دانشمند گفت : خلاصه دانش ها چیست ؟!.
چوپان گفت : پنج چیز است :
1 - تاراستگوئى تمام نشده ، دروغ نگویم .
2 - تا مال حلال تمام نشده ، مال حرام نخورم .
3 - تا ازعیب و گناه خود پاك نگردم ، عیب دیگران نگویم .
4 - تا روزى خدا تمام نگردد به در خانه كسى نروم .
5 - تا قدم به بهشت نگذارم ، از هواى نفس و شیطان ، غافل نباشم .
دانشمند گفت : هركس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حكمت سیراب شده است!

امیرحسین بازدید : 166 شنبه 02 دی 1391 نظرات (0)

مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید. پسرش دم در آشپزخانه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده، به مادرش بگوید. وقتی مادرش را دید به او گفت: «مامان! مامان ! وقتی من داشتم تو حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد تامی با یه ماژیک روی دیوار اطاقی را که شما تازه رنگش کرده اید، خط خطی کرد!» مادر آهی کشید و فریاد زد: «حالا تامی کجاست؟» و رفت به اطاق تامی کوچولو. تامی از ترس زیر تخت خوابش قایم شده بود، وقتی مادر او را پیدا کرد، سر او داد کشید: «تو پسر خیلی بدی هستی» و بعد تمام ماژیکهایش را شکست و ریخت توی سطل آشغال. تامی از غصه گریه کرد. ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اطاق پذیرایی شد، قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود: مادر دوستت دارم!مادر درحالی که اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. بعد از آن، مادر هرروز به آن اطاق می رفت و با مهربانی به تابلو نگاه می کرد!

امیرحسین بازدید : 144 جمعه 01 دی 1391 نظرات (0)

 

مهربان باش مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آن ها را ببخش. اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش. اگر موفق باشی دوستان دروغین و...

دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش. اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش. آنچه را در طول سالیان بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش. اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش. نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش. بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد. و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان « تو و خداوند» است نه میان تو و مردم.

امیرحسین بازدید : 272 پنجشنبه 30 آذر 1391 نظرات (0)

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش  یه درس به یاد موندنی بده

راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه .

شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .

استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "

امیرحسین بازدید : 457 پنجشنبه 23 آذر 1391 نظرات (1)

هدف شما از زندگی



روزی یكی از دانشمندان از اسكندر پرسید: هدف شما در زندگی چیست ؟
اسكندر گفت: می خواهم روم را فتح كنم .
پرسید: خب بعد ؛
اسكندر گفت :بعد می خواهم سرزمین های اطراف را فتح كنم .
پرسید: خب بعد ؛
اسكندر گفت: بعد می خواهم دنیا را فتح كنم .
پرسید: خب بعد ؛
اسكندر گفت :بعد می خواهم روی صندلی ام بنشینم و با خیال راحت استراحت كنم .
دانشمند گفت :خب، چرا الان قبل از این همه خون ریزی این كار را نمی كنی؟!

امیرحسین بازدید : 600 چهارشنبه 15 آذر 1391 نظرات (25)

قورباغه و آب جوش

اگر یک قورباغه تیزهوش و شاد را بردارید و داخل یک ظرف آب جوش بیندازید، قورباغه چه کار می کند؟

جواب : بیرون می پرد! در واقع قورباغه فوراْ به این نتیجه می رسد که لذتی در کار نیست و باید برود!

حالا اگر همین قورباغه یا یکی از فامیل هایش را بردارید و داخل یک ظرف آب سرد بیندازید و بعد ظرف را روی اجاق بگذارید و به تدریج به آن حرارت بدهید، قورباغه چه کار می کند؟

جواب : استراحت می کند… چند دقیقه بعد به خودش می گوید: ظاهراْ  آب گرم شده است و تا چشم به هم بزنید یک قورباغه آب پز آماده است.

نتیجه اخلاقی داستان!

زندگی به تدریج اتفاق می افتد. ما نیز می توانیم مثل قورباغه داستانمان ابلهی کنیم و به گرمای تدریجی آب عادت کنیم و وقت را از دست بدهیم و ناگهان ببینیم که کار از کار گذشته است . همه ما باید نسبت به جریانات زندگی مان آگاه و بیدار باشیم.

 

سؤال؟ اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که بیست کیلو چاق شده اید، نگران نمی شوید؟

پاسخ: البته که می شوید! حتی سراسیمه به بیمارستان تلفن می زنید :الو ، اورژانس، کمک،کمک، من چاق شده ام !

اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و … آیا باز هم همین عکس العمل را نشان می دهید؟

البته که نه! با بی خیالی از کنارش می گذرید.

برای کسانی که  ورشکسته می شوند ، اضافه  وزن می آورند یا طلاق می گیرند یا آخر ترم مشروط  می شوند، این حوادث دفعتاً اتفاق نمی افتد. یک ذره امروز، یک ذره فردا و سرانجام یک روز هم انفجار و سپس می پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟

زندگی ماهیت انبارشوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می شود، مثل قطره های آب که صخره های سنگی را می فرساید.

اصل قورباغه ای به ما هشدار می دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می کنید، باشید!

ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم: به کجا داریم می رویم؟ آیا ما سالم تر، مناسب تر، شادتر و ثروتمندتر از سال گذشته ام هستم؟

و اگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم.

خلاصه کلام

شاید این نکته رعب انگیز باشد؛ اما واقعیت این است که هیچ ثباتی در کار نیست. یا باید به جلو پیش بروید یا بلغزید و پایین بیفتید.

امیرحسین بازدید : 435 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (23)

ماهی گیران

دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهی گیری بودند . یکی از آن ها ماهی گیر با تجربه و ماهری بود، اما دیگری ماهی گیری نمی دانست .

 

هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آن را در ظرف یخی که در کنار دستش بود، می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آن را به دریا پرتاب می کرد !!

 

ماهی گیر با تجربه از این که می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد، بسیار متعجب بود . بنابراین پس از مدتی از او پرسید :

 

- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟

 

مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !

 

گاهی ما نیز همانند همان مرد ، شانس های بزرگ ، شغل های بزرگ ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد، قبول نمی کنیم . چون ایمانمان کم است .

 

ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگ تر بود، می خندیم ، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز ، آن است که ایمانمان را افزایش دهیم .

 

خداوند هیچ گاه چیزی را که شایسته آن نباشی، به تو نمی دهد .

 

این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد، استفاده کنی .

 

هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست .

 

به یاد داشته باش :

 

به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،

 

به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است.

امیرحسین بازدید : 668 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (5)

گزیده سخنان امام حسین(ع)

امام حسین (علیه السلام) : ای پسر آدم همانا تو مانند روزگاری ، هر روزی که بر تو بگذرد، قسمتی از عمرت کاسته و کم می شود.

  ( ارشاد القلوب، جلد 1 ،صفحه 98)


امام حسین (علیه السلام) : هرکس زبانش راستگو باشد، کردارش پاکیزه باشد و هرکس نیت خیر داشته باشد، روزیش فراوان گردد و هرکس با زن و بچه اش خوش رفتار باشد، عمرش طولانی شود. ( ارشاد القلوب، جلد 1 ،صفحه 323)

امام حسین (علیه السلام) : فقیران و تهی دستان مومنان چهل سال زودتر از ثروتمندان وارد بهشت می شوند ، امام (علیه السلام) برای درک بیشتر این موضوع مثالی را هم بیان فرمودند : مانند دو کشتی که از گمرک می گذرند ، مامور وصول گمرک به آن دو کشتی نگاه می کند و یکی از آن ها را پر از بار می بیند و دستور می دهد آن را نگه دارید. ( ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 370)

امام حسین (علیه السلام) : ایمان بنده مومن کامل نمی شود مگر این که در او چهار خصلت باشد : 1.اخلاقش نیکو باشد ، 2.بخشنده باشد ، 3.از گفتن حرف های زیادی خودداری کند ، 4.زیادی مالش را انفاق کند.

  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 454

 

امام حسین (علیه السلام) : در حال رفتن به کربلا فرمودند : من مرگ را نمی بینم جز سعادت ، و زندگی با ستمگران را نمی بینم مگر ستوه و بی قراری.  تحف العقول صفحه

176

امیرحسین بازدید : 311 جمعه 19 آبان 1391 نظرات (3)

 آرامش برگ یا آرامش سنگ؟


مردجوانی کنار نهر آب نشسته  و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

... استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.

مرد جوان وقتی استاد را دید، بی اختیار گفت:

"عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 99
  • باردید دیروز : 135
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 99
  • بازدید ماه : 3,150
  • بازدید سال : 33,975
  • بازدید کلی : 327,921
  • کدهای اختصاصی