loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 355 پنجشنبه 07 دی 1391 نظرات (0)

 لیلی و مجنون

روزی از روزها ، لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد
پس نامه ای به او نوشت : “ اگر علاقه داری که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از آنجا گذر میکنم منتظر باش ”

 

مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از ساعت مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی مجنون را در خواب خواب عمیق دید از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفت !

مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت : “ ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت ”

 

در راه ، یکی از دوستانش او را دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی ؟! و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه ! آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده !
و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم ؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت
پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !

 

مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه :
تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد ! تو رو چه به عاشقی ؟ بهتره بری گردو بازی کنی !

 

 

چگونگی و کیفیت افراد ، وقایع و یا سخنان دیگران به تفسیر ی است که ما ، از  آنها می کنیم ، و چه بسا که  حقیقت ، غیر ازتفسیر ماست . قضاوت همیشه آسانست ، اما حقیقت در پشت زبان وقایع  نهفته است . . .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 135
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 3,060
  • بازدید سال : 33,885
  • بازدید کلی : 327,831
  • کدهای اختصاصی