loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 600 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (1)

 حاتم طایی و غلام سخاوتمند

حاتم را پرسیدند که: هرگز از خود کریم تر دیده‌ای؟
گفت: بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت.
فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد و مرا قطعه‌ای از آن خوش آمد، بخوردم.
گفتم : والله این بسی خوش بود.
غلام بیرون رفت و یک‌یک گوسفند را می‌کشت و آن موضع (قسمت) را می‌پخت و پیش من می‌آورد. و من از این موضوع آگاهی نداشتم.
چون بیرون آمدم که سوار شوم دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است پرسیدم که این چیست؟
گفتند : وی (غلام) همه گوسفندان خود را بکشت (سر برید).
وی را ملامت کردم که : چرا چنین کردی؟
گفت : سبحان الله ترا که مهمان من بودی چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟
پس حاتم را پرسیدند که: تو در مقابله آن چه دادی؟
گفت: سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.
گفتند: پس تو کریم تر از او باشی!
گفت: هی هات! وی هرچه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری؛ اندکی بیش ندادم.


بهارستان جامی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 138
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 358
  • بازدید ماه : 152
  • بازدید سال : 30,977
  • بازدید کلی : 324,923
  • کدهای اختصاصی