پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با گدایی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و درهمان حالی که به خانه بر می گشت
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
معمای زندان | 1 | 1640 | mehdi1378 |
قالب سایت بزرگ4joK | 0 | 490 | xx_xman_xx |
آپدیت نود32(تاریخ14بهمن1391) | 0 | 404 | xx_xman_xx |
خنک ترین هتل دنیا +تصاویر | 0 | 617 | xx_xman_xx |
جک(بخون وبخند!!!) | 0 | 684 | xx_xman_xx |